در پی تلنبار شدن کارهای نشریه و دیگر کارهای فرهنگی، کمیتهی فرهنگی اردو ساعت اداری دفتر توسعه را از 8 تا 14 تغییر داد و هماکنون ساعت اداری و کاری کمیتهی فرهنگی اردو از 8 صبح تا 8 صبح است.
به خاطر کمبود امکانات دفتر، کمیتهی فرهنگی در اقدام بیسابقهای بخش خصوصی را وارد عمل کرده و مظاهر محمودی رایانهی درپیت خود را به دفتر توسعه انتقال داد و هماکنون صفحهبندی نشریهی بینراهی توسط این سیستم انجام میشود.
به علت افزایش ساعت کاری کمیتهی فرهنگی، دفتر توسعهی وبلاگ دینی با کمبود پتو و بالش و امکانات آسایشی از این دست مواجه شده است. اعضای کادر فرهنگی، شبها سرشان را روی زمین میگذارند و میخوابند.
در پی دستگیری موتورسیکلت آقای خطیبی توسط پلیس راهنمایی و رانندگی، دو روز است که وسیلهی نقلیهای برای خریداری آب شیرین وجود ندارد و احتمالا مجبور به سهمیهبندی چای کمیتهی فرهنگی خواهیم شد. از غذای درست و درمان هم خبری نیست. احتمالا یکی از کوپههای قطار، به کوپهی اموات تبدیل خواهد شد و پیکر بیجان اعضای کمیتهی فرهنگی در این سفر با شما همراه خواهد بود.
و اما بشنوید از کمیتهی اجرایی و حلقهی مدیریت اجرایی اردو:
متاسفانه از کمیتهی اجرایی اردو خبری در دست نیست. سخنگوی این کمیته چنین ادعا نمودهاند که همه چیز «هماهنگه هماهنگ!». از منابع نیمهآگاه خبر میرسد که کمیتهی اجرایی و حلقهی مدیریت اردو به سفرهای استانی مشغول است و دیروز از منطقهی محرومهی تهران بازدید کرده است. همان منبع نیمهآگاه افزود: «در پی رفع محرومیتهای این استان، شام دیشب کمیتهی اجرایی، در یکی از پیتزاییهای حوالی میدان هفتتیر سرو شده است.» این در حالی است که کمیتهی فرهنگی، به خاطر کمبود بودجه و کمبود نیروی انسانی، در شبانهروز حداکثر یک بار غذای گرم میخورد. سازمانهای بینالمللی نسبت به حقوق پایمال شدهی کمیتهی فرهنگی ابراز نگرانی کردهاند.
کمیتهی اطلاعرسانی:
در حقیقت کمیتهی اطلاعرسانیای وجود ندارد و بهتر است بگوییم: «کمیتهی حامد احسانبخش». البته این کمیتهی یکنفره در بخشهای دیگری نیز فعالیت میکند. بخشی از کارهایی که کمیتهی تکنفرهی اطلاعرسانی انجام میدهد به این شرح است: «کمیتهی اطلاعرسانی اردو»، «پیگیری کارهای سردبیری نشریه وزین چارقد»، «تهیهی طرح و پروپازال برای هر جایی که قرار باشد با آنجا تفاهمنامهای امضا شود»، «تدریس در کلاس گزارش و مصاحبه ویژهی تحریریهی چارقد»، «کلاس وبلاگنویسی فرهنگسرای رسانه»، «تهیهکنندهی گزارشهای آخر سال دفتر توسعه» و کارهای دیگری که توسط این کمیته انجام میشود. ساعت اداری این کمیته 26 ساعت در شبانهروز اعلام شده است. از آنجایی که کمیتهی اطلاعرسانی صبح خود را با زنگ تلفن همراه خود آغاز کرده است، با پیژامه و موهای شانهنشده و چشمهای پف کرده مشغول پاسخگویی به اربابرجوع است. همزمان هر دو خط تلفن دفتر نیز زنگ میزند. کمیتهی اطلاعرسانی، مسیری روبه جنون را سپری میکند.
هماکنون مدیر کمیتهی فرهنگی برای خرید صبحانه، از نوشتن ادامهی این یادداشت منع شده است. خدانگهدار!
حامد آقاجانی- اردوی هشتاد و شش
بنام خدا
دیشب جلسه نسبتاً مفصلی داشتیم با دوستان، درباره اردو.
شکر خدا با لطف او و زحمات شبانه روزی عزیزان، روند امور بسیار امیدوارکننده است. علی آقا که زحمت مدیریت اردو را متقبل شده اند، با تلاش و پیگیری دلسوزانه هماهنگی ها رو انجام می دهند و عزیزانم در کمیته اطلاع رسانی (آقا حامد و همکارانشون)، کمیته فرهنگی (آقا حامد ، آقا حسن، آقا مظاهر و همکارانشون)، کمیته اجرائی (آقا مهدی و همکارانشون)، همه با اشتیاق مشغول برنامه ریزی و کار شبانه روزی هستند.
سروران گرامیم، آقایان نجمی و فضل الله نژاد هم چون گذشته همراه و همگام، در حال تلاشند.
زبان من که قاصر است از تشکر، امید که همه را خدای بزرگ جزای بزرگشان دهاد.
محمدرضا فخری- اردوی هشتاد و شش
دوباره سلام
بخشی از برنامههای اردو روی موبایل و پیامک و بلوتوث ریخته شده است. پیشنهاد میکنم با خودتان تلفن همراه داشته باشید؛ البته به شرط این که سیمکارتتان همراه اول باشد. گوشیتان هم بلوتوث داشته باشد. مطمئنا توی اردو به دردتان خواهد خورد. ارزشش را دارد که اگر گوشیتان بلوتوث ندارد، برای این چهار پنج روز اردو از یکی دوستانتان قرض بگیرید. فعلا بیش از این توضیح نمیدهم. گفتم که از کلیت کار خبر داشته باشید. توضیحات تکمیلی را بعدا خدمتتان عرض خواهم کرد.
آخ یادم رفت بگویم گوشیتان دوربین هم داشته باشد که دیگر نور علی نور میشود.
حامد آقاجانی- اردوی هشتاد و شش
یادداشت های یک مسافر اردوی از بلاگ تا پلاک (البته در سال گذشته)
یادش به خیر انگار همین دیروز بود که تو هول و ولای رفتن به اردوی ( از بلاگ تا پلاک ) بودم ،
انگار همین دیروز بود چفیه ای رو که داداش از کربلا برام آورده بود رو گذاشتم توی کیفم تا دوباره ببرمش کربلا ....
انگار همین دیروز بود که پسوورد عابر بانکم رو گم کرده بودم و نمیدونستم توی این یکساعت باقی مونده از کجا پول جور کنم ....
انگار همین دیروز بود که توی ایستگاه راه آهن با چندتا از همین جماعت وبلاگ نویس آشنا شدم که حتی یکبار هم ندیده بودمشان ولی مقصدمان یکی بود...و شاید هدف ....
انگار همین دیروز بود که ....................
هر چه از اردوی پارسال به یاد دارم خوب بود و البته یادگار اما بعضی یادگاری ها رو فقط باید گذاشت توی صندوق دلت که مبادا حرمت و ارزش بعضی کارها ، افراد و ..... زیر سوال بره .
بعضی یادگاری ها رو فقط باید یه گوشه قلبت قاب بگیری تا به بقیه جاها سرایت نکنه که اون موقع .......
بگذریم تا چشمم به گنبد خانوم حضرت معصومه (س) افتاد ، مهرش جای هرچی غیر خوب بود ، رو گرفت .
و وقتی برگشتم هم تا چشمم افتاد به گنبد داداش نازش آقا علی بن موسی الرضا (ع) هرچه غیر خوب ، همه فنا شد ..
کاش همیشه اینجور بود ...
آها یکی از خوبی های این سفر ، یه خوب به ظاهر کوچک اما بزرگ روح بود به نام زینب خانوم که توفیق رفیق راهم شده بود و خیلی وقتا همدم تنهاییم بود... ( زینب 4_ 5 ساله ای که دلش قدر دریا پاک و بزرگ و آبی بود . دلم براش خیلی تنگیده ...) خیلی چیزا ازش یاد گرفتم .( خدا برا مامان و باباش حفظش کنه . آمین )
انگار همین دیروز بود .....
و حالا دوباره امروز برا اردوی ( از بلاگ تا پلاک 2) ثبت نام آغاز شده .... اما پای دلم لنگ می زند برا ی رفتن ... و شاید برای رسیدن ...
یه بزرگواری گفت : اردوی جنوب ثبت نام می کنند ، نمیای ؟؟؟؟؟؟؟
گفتم : نه امسال حالی برای دلم نیست که بیاد ، امسال دل شرمنده است که بیاد یا بهتر بگم بره ... میدونم و معتقدم ایت سال ها هم که رفتم خود شهدا دعوت کردند ؛ اما امسال اگر منو میخوان اگر دلشون برام تنگ شده باید دعوتنامه رسمی برام بفرستن ..
باید دلم رو آروم کنند و ببرند و دلم رو مطمئن کنند و برگردونند ..
خندید و گفت : کی میره این همه راه رو .....
خوب منو شناخته بود که تو دلش و حتی بلندتر بهم خندید و من هم تو دلم و کمی بلندتر گفتم : اونا همیشه دعوت کردند و می کنند اگر امسال راهی نشدم بدون واقعا قصور و تقصیر از من بوده که ....
دعام کنید آی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی اونایی که امسال طلبیده میشین ...
حامد احسان بخش- اردوی هشتاد و شش