سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یک مسافر اردوی از بلاگ تا پلاک (البته در سال گذشته)

 

یادش به خیر انگار همین دیروز بود که تو هول و ولای رفتن به اردوی ( از بلاگ تا پلاک ) بودم ،

انگار همین دیروز بود چفیه ای رو که داداش از کربلا برام آورده بود رو گذاشتم توی کیفم تا دوباره ببرمش کربلا ....

انگار همین دیروز بود که پسوورد عابر بانکم رو گم کرده بودم و نمیدونستم توی این یکساعت باقی مونده از کجا پول جور کنم ....

انگار همین دیروز بود که توی ایستگاه راه آهن با چندتا از همین جماعت وبلاگ نویس آشنا شدم که حتی یکبار هم ندیده بودمشان ولی مقصدمان یکی بود...و شاید هدف ....

انگار همین دیروز بود که ....................

هر چه از اردوی پارسال به یاد دارم خوب بود و البته یادگار اما بعضی یادگاری ها رو فقط باید گذاشت توی صندوق دلت که مبادا حرمت و ارزش بعضی کارها ، افراد و ..... زیر سوال بره .

بعضی یادگاری ها رو فقط باید یه گوشه قلبت قاب بگیری تا به بقیه جاها سرایت نکنه که اون موقع .......

بگذریم تا چشمم به گنبد خانوم حضرت معصومه (س) افتاد ، مهرش جای هرچی غیر خوب بود ، رو گرفت .

و وقتی برگشتم هم تا چشمم افتاد به گنبد داداش نازش آقا علی بن موسی الرضا (ع) هرچه غیر خوب ، همه فنا شد ..

کاش همیشه اینجور بود ...

آها یکی از خوبی های این سفر ، یه خوب به ظاهر کوچک اما بزرگ روح بود به نام زینب خانوم که توفیق رفیق راهم شده بود و خیلی وقتا همدم تنهاییم بود... ( زینب 4_ 5 ساله ای که دلش قدر دریا پاک و بزرگ و آبی بود . دلم براش خیلی تنگیده ...) خیلی چیزا ازش یاد گرفتم .( خدا برا مامان و باباش حفظش کنه . آمین )

انگار همین دیروز بود .....

و حالا دوباره امروز برا اردوی ( از بلاگ تا پلاک 2) ثبت نام آغاز شده .... اما پای دلم لنگ می زند برا ی رفتن ... و شاید برای  رسیدن ...

یه بزرگواری گفت : اردوی جنوب ثبت نام می کنند ، نمیای ؟؟؟؟؟؟؟

گفتم : نه امسال حالی برای دلم نیست که بیاد ، امسال دل شرمنده است که بیاد یا بهتر بگم بره ... میدونم و معتقدم ایت سال ها هم که رفتم خود شهدا دعوت کردند ؛ اما امسال اگر منو میخوان اگر دلشون برام تنگ شده  باید دعوتنامه رسمی برام بفرستن ..

باید دلم رو آروم کنند و ببرند و دلم رو مطمئن کنند و برگردونند ..

خندید و گفت : کی میره این همه راه رو .....

خوب منو شناخته بود که تو دلش و حتی بلندتر بهم خندید و من هم تو دلم و کمی بلندتر گفتم : اونا همیشه دعوت کردند و می کنند اگر امسال راهی نشدم بدون واقعا قصور و تقصیر از من بوده که ....


 دعام کنید آی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی  اونایی که امسال طلبیده میشین ...

حامد احسان بخش- اردوی هشتاد و شش



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 86/12/9ساعت  12:28 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    این فرم و این میدان
    اردوی از بلاگ تا پلاک 5
    آخرین وصایای قبل از اردو
    برنامه حرکت اردو
    حرفهای جالب شما در بخش توضیحات ثبت نام
    نشریه ی اردو
    پاسخ به برخی سوالات در مورد اردو
    خواب های طلایی در سرزمین جنوب (بلاگ تا پلاک4)
    یک درد دل ساده
    تغییر تاریخ اردو
    شاید بشود!
    از بلاگ تا پلاک 5
    یک تغییر جزئی
    تراوشات خلاق
    این فرم و این میدان
    [عناوین آرشیوشده]