سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امسال دومین بار است که اردو‏ رفتن‏مان گل کرده است. یاد پارسال افتاده‏ام. امسال باز همان آش و همان کاسه دارد راه می‏افتد. امشب جلسه بود و مدیران ارشد (!) و مدیران راشد دفتر دور هم جمع شده بودند و کارها تا حدی تقسیم شد. من و حسن (حسن و من) هم شده‏ایم کمیته‏ی فرهنگی و باز دغدغه‏های پارسال شروع شد. امشب مغزم جوشش خوبی داشت. مقداری‏ از جوشش‏ها را توی کامپیوترم نوشتم و مقداری هم توی تاکسی و خیابان و زیر باران از دستم در رفت؛ مانند کسی شده بودم که زیر باران است و می‏خواهد همه‏ی قطره‏ها را در مشت‏های کوچکش جمع کند ولی... و وقتی برگشتم و سیستمم را روشن کردم اثری از قطره‏های باران نبود. با این ‏حال به برنامه‏های این اردو امید دارم و دلم روشن است که اردویی بهتر از سال قبل و ماندگار و از یاد نابردنی خواهد شد. تا همین الان چند تا طرح به ذهنم رسیده است که تا حالا در اردوی جنوب انجام نشده است یا حداقل خبرش به ما نرسیده است. در هر صورت دوستانی که پیشنهاد مناسبی برای فعالیت‏های فرهنگی اردو دارند، از آن‏ها که توی قوطی هیچ عطاری پیدا نمی‏شود، ما را بی‏خبر نگذارند. بالاخره اردوی وبلاگ‏نویسان باید با اردوهای دیگر تفاوت داشته باشد. راستی حواس‏تان بود باران امشب بوی بهار می‏داد؟ توی کوچه‏پس‏کوچه‏های صفائیه، بهار پیچیده بود امشب.

حامد آقاجانی- اردوی هشتاد و شش



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 86/11/23ساعت  1:47 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    این فرم و این میدان
    اردوی از بلاگ تا پلاک 5
    آخرین وصایای قبل از اردو
    برنامه حرکت اردو
    حرفهای جالب شما در بخش توضیحات ثبت نام
    نشریه ی اردو
    پاسخ به برخی سوالات در مورد اردو
    خواب های طلایی در سرزمین جنوب (بلاگ تا پلاک4)
    یک درد دل ساده
    تغییر تاریخ اردو
    شاید بشود!
    از بلاگ تا پلاک 5
    یک تغییر جزئی
    تراوشات خلاق
    این فرم و این میدان
    [عناوین آرشیوشده]