به نام خداي جنوبيها
سلام به همسفراي غريبم
ازوقتي برگشتيم حال كسي رودارم كه انگارعزّيزشوازدست داده وبي قراره اونقدر بي قراركه حتي نمي تونه روي يكي ازپاهاش وايسه حالم خوب نيست شايدم زيادي خوبه اين شعرمنوازپادرمياره:
سخت است دراين شهركه دربين رفيقان اينگونه پريشان وغريبانه بميريم
فرصت بده اي عمرنفس گيركهشايدخونين كفن وشادوشهيدانه
بميريم